شهدا شرمنده ایم

شهدا شرمنده ایم
خاطرات مردان بی ادعا 
قالب وبلاگ
نويسندگان
طراح قالب

مناجات شهید محمد تیموریان

خدایا! خجالت می‌کشم، شرم می‌کنم از آن نوجوان ۱۴، ۱۵ (پانزده) ساله‎ای که نماز شب می‌خواند، سر به ســجده می‎گذارد و الهی العفو می‌گوید. ای وای بر من که او هنوز به سن بلوغ نرسیده، او که هنوز گناهی که مستوجب مجازات است ندارد گریه می‌کند و ناله می‌کند و العفو می‌گوید و من با این همه گناه بی‎خیال باشم. چقدر سخت است؟ چقدر پررویی می‌خواهد؟ آخر نمی‌دانم دنیا چرا همانند چیز گرسنه‌ای قربانی می‌طلبد. چرا ما که می‌دانیم دنیا قربانی می‌طلبد، گمراه می‌کند، تباه می‌کند، از بین می‌برد، بدبخت می‌کند، باز هم به دامش می‌افتیم؟ چرا همانند آدم تشنه بیشتر به سویش می‌رویم و بیشتر می‌طلبیم آن را؟ نمی دانم چرا


صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را                       نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی

postheadericon سردار رشید اسلام شهید محمد تیموریان

نام پدر: حسن

متولد: فروردین ۱۳۴۴

محل تولد: آمل

محل شهادت: هورالهویزه

تاریخ شهادت: ۲۲/۱۲/۱۳۶۳

محل دفن: گلزار شهدای آمل (آستانه مبارکه حضرت امامزاده ابراهیم (ع))

زندگی نامه:

این شهید بزرگوار که پدر گرامیشان نیز از جانبازان انقلاب هستند و توسط منافقین کوردل در سال ۶۲ ترور شدند فقط یک فرمانده گردان یا پاسدار نبودند بلکه یک عارف و یک انسان الهی بودند که برای نسل جوان امروز ما می‌تواند یک الگوی کامل و شایسته باشند. ایام انقلاب مصادف با دوران تحصیل در راهنمایی ایشان است و وی همواره در راهپیمایی ها شرکت می‌کرد حتی یک بار در سر کوچه خاورمحله نزدیک بود مورد اصابت گلوله قرار بگیرد. به قرآن و مسایل اسلامی علاقه وافری داشت و در کلاسهای قرآن شرکت می‌کرد و با مراکز اسلامی در قم مکاتبه می نمود پیوسته به مطالعه زندگی چهارده معصوم می‌پرداخت و در طول حیات پر برکت خویش بیش از سیصد جلد کتاب بنا بر نقل قول از پدرش مطالعه نمود. بعد از انقلاب تا سال ۱۳۵۹ آموزشهای نظامی را تا سطوح بالا طی کرد و در اول فروردین ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد. در درگیری منافقین در ۶ بهمن ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که تازه وارد آمل شده بود به محل درگیریها رفت و حضور فعال داشت. در اسفند ماه سال ۶۰ در مشهد مقدس متوجه می شود که عملیات فتح المبین شروع شد فوراً به آمل رجعت و به مناطق عملیاتی جنوب می‌رود و در اردیبهشت ماه در عملیات بیت المقدس شرکت می‌کند و بدلیل شجاعتش، دوستانش در آمل به او لقب چمران آمل را می‌دهند و در سپاه مسئول آموزش می‌شود. بعد از این مجدداً به جبهه‌ها شتافت و در عملیات های رمضان، محرم، والفجر ۴، ۶ و بدر شرکت می‎کند. ایشان قبل از اینکه لباس پاسداری بپوشند در کسوت یک بسیجی در عملیات رمضان و محرم فرمانده گروهان بودند که این امر بی‎سابقه‌ای بود. پدر بزرگوار ایشان نقل می‌کند: زمانی که ایشان را جهت دریافت لباس پاسداری به محضر علامه حسن زاده آملی بردند هنگام تقدیم لباس دوستان و همراهان شهید با توجه به کم سن و سال بودن ایشان به علامه عرض کردند: ایشان فرمانده هستند علامه هم لبخندی زدند و دعا کردند و گفتند: فلفل نبین چه ریزه. یک بار در جلسه ستاد لشکر ۲۵ کربلا که سردار محسن رضایی (فرمانده وقت کل سپاه) نیز حضور داشت شهید را به ایشان معرفی کردند؛ آقای رضایی گفتند: ایشان از فرماندهان آینده ما هستند.

گفته‌هایی از پدر شهید درباره کیفیت شهادت شهید

حدود ۲۰ روز قبل از حمله بدر به پیش شهید رسیدم، ایشان را برخلاف گذشته چیز دیگری دیدم. روحانیت و نورانیت ایشان جلب توجه می‌کرد متوجه شدم که دیدار آخر است. از اینرو بعد از حمله خوابی دیدم. به مادرش گفتم: محمد شهید شد. ایشان چند شب قبل از حمله خواب دیدند که ندایــی می‎گوید: با آب طلا بنویسید فاطمه زهرا (س) می‎فرماید: به فرزندم بگویید قبر گمشده مرا پیدا کند که این نور را برای ما آوردند.

یکی از خصوصیات شایسته ایشان این بود که قبل از هر حمله برای سلامتی دوستانش نذر می‌کرد و بعد از حمله گوسفند قربانی می‎کرد و خود بعد از هر حمله به مشهد پابوس امام هشتم می‌رفت. حدود ۳ ماه قبل از این حمله به مادرش گفت که بعد از این حمله تو را به مشهد می‌برم. عجب اینست که در حمله شهید می‌شود جنازه‌اش را به جای حمل به مازندران، اشتباهاً به مشهد بردند بعد از تشییع و طواف متوجه شده و به تهران برمی‌گردانند. همانطوری که بعد از هر حمله به پابوس مولایش امام رضا (ع) می‌رفت. این دفعه هم خدا خواست بدن ایشان بدنبال روحش به خدمت مولایش ثامن الائمه (ع) برسد که رسید. انشاء الله با حضرتش محشور گردد.

* مطالب فوق تماماً برگرفته از کتاب «یادواره شهید شاهد فرمانده گردان یا رسول شهید محمد تیموریان» به همت بنیاد شهید انقلاب اسلامی آمل می‎باشد.

جمله‌ای از شهید

«پس از فتح کربلا عکسم را به حرم حسین بن علی (ع) ببرید و بگویید که او در راهت و برای آزادسازی حرمت کشته شده است. (از دفترچه خاطرات شهید)

خاطره ای از شهید (برگفته از دفترچه خاطرات و کتاب زندگینامه شهید)

یک روز غروب فرمانده ما، ما را به خط کرد و نقشه عملیات را توجیه نمود و مأموریت گروهان ما را گرفتن توپخانه دشمن معرفی نمود. شب قبلش به ما بیدارباش داده بودند و سربندهای یا حسین و یا ابوالفضل بین ما توزیع کرده بودند. آن شب فقط ۴ ساعت خوابیدیم. شام را بیرون خوردیم ساعت ۱۵/۹ حرکت کردیم تا نزدیکی خط مقدم دشمن ـ ۱۵۰ متری ـ بدون هیچ حادثه‌ای رفتیم. بعد از دستور حمله بچه‌های خط‎شکن رفتند. آسمان از رگبار کالیبر ۵۰ و تیربار که همه‌ی تیرهایشان رسام بود و آرپی‌چی ۷ که منفجر می‌شد چون خون قرمز شده بود. انگار که آسمان را یک ورق خون پوشانده بود. حدود یک ربع درگیری بود تا خط شکسته شد. فرمانده دستور حرکت داد من جلوتر و دو نفر از بچه‌ها پشت سر من حرکت کردند و بقیه پشت سر ما؛ زیرا ما تخریب مینها را بلد بودیم، شعار می‌دادیم و سرود می‌خواندیم خوشحالی‎ای که در عمرم به من دست نداده بود.

به خاکریز دشمن رسیدیم…. از خاکریز دشمن رد شدیم بچه‌ها انبار مهمات را به آتش کشیدند و همه یک جا جمع شدند و تکبیر می‌گفتند می‌دانستم که الان بچه‌ها سرگرم هستند و متوجه خطری که تهدیدشان می‌کند نیستند؛ و آن خطر نیروهای باقیمانده دشمن در سنگرها بود که هنوز پاکسازی نشده بودند و این ضعفی بوده و هست که ما همیشه ضربه خورده‌ایم «محرم ـ والفجر»……

یکی از مناجات‎های شهید برگرفته از دفترچه خاطرات و کتاب زندگینامه

خدایا! خجالت می‌کشم، شرم می‌کنم از آن نوجوان ۱۴، ۱۵ (پانزده) ساله‎ای که نماز شب می‌خواند، سر به ســجده می‎گذارد و الهی العفو می‌گوید. ای وای بر من که او هنوز به سن بلوغ نرسیده، او که هنوز گناهی که مستوجب مجازات است ندارد گریه می‌کند و ناله می‌کند و العفو می‌گوید و من با این همه گناه بی‎خیال باشم. چقدر سخت است؟ چقدر پررویی می‌خواهد؟ آخر نمی‌دانم دنیا چرا همانند چیز گرسنه‌ای قربانی می‌طلبد. چرا ما که می‌دانیم دنیا قربانی می‌طلبد، گمراه می‌کند، تباه می‌کند، از بین می‌برد، بدبخت می‌کند، باز هم به دامش می‌افتیم؟ چرا همانند آدم تشنه بیشتر به سویش می‌رویم و بیشتر می‌طلبیم آن را؟ نمی دانم چرا

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 11:42 ] [ محمد جواد ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
حمایت میکنیم
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 288
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 293
بازدید ماه : 608
بازدید کل : 19337
تعداد مطالب : 330
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1